«حداقل حقوق بازنشستگان یازده میلیون و هفتصد هزار تومان تعیین شد.»
به ماشینحسابهای خود دست نزنید. عدد کاملاً درست است و لازم نیست ببینید به دلار چقدر میشود. بعد حساب کنید پول چند تا آبمعدنی در خارج از کشور میشود، یا میتوان با آن چند تا آبنباتچوبی برای نوه نتیجهها گرفت.
حتی لازم نیست حساب کنید در داخل کشور کفاف خرید چه چیزهایی را میدهد. به محاسبه با تورم که اصلاً نزدیک نشوید. مطمئن باشید با ماشینحساب مهندسی و رسم نمودار هم نمیتوانید از پسش برآیید. پیشنهاد میکنیم به این فکر کنید که با این پول در سالهای گذشته میشد چهکار کرد.
البته راههای دیگری هم برای جذابتر کردن زندگی با این میزان حقوق وجود دارد. مثلاً بازنشستگان و حتی کارمندان، که حداقل حقوقشان ۱۳ میلیون تومان تعیین شده است، میتوانند در خانه بگردند و هر چیز که از قبل تهیه کرده بودند را بیاورند وسط هال بچینند. بعد حساب کنند بابت هرکدام چه مقدار هزینه کرده بودند و الان کالای مورد نظر چقدر شده است. پس از آن میتوانند کالا را در آغوش بگیرند و ذوق کنند که یک روزی آن را خریدند، چون حالا، باتوجهبه گرانیها و حقوق دریافتی، دیگر ماکتش را هم نمیتوانند بخرند.
از آنجایی که همه چیز در کشور ما گران میشود، ولی هرگز ارزان نخواهد شد، این کار را میتوانید هر چند وقت یکبار، و بنا به نیاز روحی انجام دهید. هر بار دیدید زندگی زیاد فشار آورده و نمیتوانید حتی یک کیلو گوجه را بهراحتی بخرید، سراغ این تراپی بروید و خودتان را شارژ کنید. چشمان خود را ببندید. بروید در همان روزی که مثلاً یک آبمیوهگیری نو خریدید. وارد مغازه شوید. لبخند بزنید.
دقیقاً مثل همان وقتی که جعبۀ نو را از فروشنده خریدید و او گفت: «واقعاً خرید خوبی انجام دادید. همینالان من باید دوبرابر بدم بخرمش. اینو قیمت قبل داشتم. همین یکی هم مونده بود.»
حالا چشمان خود را بازکنید. بله شما همان خریدار خوششانسی هستید که یک عدد آبمیوهگیری ته انبار را خریدید، وگرنه دیگر نمیتوانستید تهیهاش کنید. دیگر نمیتوانستید در خانه آبمیوههای خانگی و تازه بخورید. درست است الان هم نمیتوانید و میوه آنقدر گران شده که از خیر آبمیوه تازه گذشتهاید، ولی در عوض در خانه یک آبمیوهگیری تازه و تقریباً دستنخورده دارید!