خارگ نیوز: زندگی آیتالله یزدی، همواره با تلاشها و دغدغههای علمی و فرهنگی همراه بوده است. بخشی از این تلاشها در قالب سخنرانیها و تدریسها تبلور یافته است. او در طول دوران مبارزه بر ضد رژیم شاهنشاهی، حتی در زمان تبعید، دست از نگاشتن در جهت تبیین معارف اسلامی برنداشت و تاکنون، آثار و تألیفات بسیاری را به چاپ رساندهاند. زندگی سیاسی آیتالله یزدی، با توجه به مبارزه بیامان ایشان با رژیم شاه و نیز افشاگریهای فراوان که به تبعید و زندان منجر میشد بخشی از تاریخ انقلاب را تشکیل میدهد و مطالعه آن، فضای مبارزه و مقاومت را در اذهان دوستداران انقلاب زنده میسازد.
به گزارش خارگ نیوز و به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آیتالله محمد یزدی در سال ۱۳۱۰ در خانوادهای ارادتمند به خاندان پیامبر، چشم به جهان گشود. پدرش، مرحوم «شیخ علی یزدی» از شاگردان «شیخ عبدالکریم حائری» و از روحانیون معروف اصفهان بود. زندگی آیتالله یزدی، همواره با تلاشها و دغدغههای علمی و فرهنگی همراه بوده است. بخشی از این تلاشها در قالب سخنرانیها و تدریسها تبلور یافته است. او در طول دوران مبارزه بر ضد رژیم شاهنشاهی، حتی در زمان تبعید، دست از نگاشتن در جهت تبیین معارف اسلامی برنداشت و تاکنون، آثار و تألیفات بسیاری را به چاپ رساندهاند. زندگی سیاسی آیتالله یزدی، با توجه به مبارزه بیامان ایشان با رژیم شاه و نیز افشاگریهای فراوان که به تبعید و زندان منجر میشد بخشی از تاریخ انقلاب را تشکیل میدهد و مطالعه آن، فضای مبارزه و مقاومت را در اذهان دوستداران انقلاب زنده میسازد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همواره در خدمت نظام و بازوی توانای امام و رهبری بود. سرانجام این عالم ربانی در 19 آذر 1399 دارفانی را وداع گفت.
درگیری با ساواک جزیره خارگ
در زمینه سخنرانی در آبادان و جزیره خارک آیتالله یزدی میگوید: یک نوبت هم از بنده دعوت کردند و خاطرم هست که قرار شد یک دهه در ایام محرم به آبادان بروم و در مدرسه قائمیه که ریاست آن به عهده آقای شیخ عبدالرسول قائمى اصفهانى بود، سخنرانى کنم. ساواک استان با این امر مخالفت مىکرد و مىگفت: «این شیخ نباید در اینجا منبر برود». متدینین شهر نیز درصدد بودند که زمینه سخنرانى ما را در آن جزیره فراهم کنند. وقتى که ساواک جزیره خارک با کار تبلیغاتى من در آن منطقه مخالفت کرد، شیخ عبدالرسول طى یک تماس تلفنى با رئیس ساواک منطقه صحبت کرد و با لحن تندى گفت: «شما چطور با همه قدرتى که دارى، از یک شیخ مىترسى؟ چرا او را دو روز معطل کردهاى؟ مردم از او دعوت کردهاند تا برایشان روضه بخواند.» نتیجه این مکالمه آن شد که فرداى آن روز به ما جواب مثبت داده شد.
وقتى خواستیم کارمان را شروع کنیم، گفتند: «ابتدا باید به ساواک برویم.» من با رفتن به ساواک مخالفت کردم و مستقیمآ به خانه میزبانمان رفتم. آخر شب مأموران ساواک آمدند و گفتند: «گرچه ساواک ملاحظه شما را کرد و به شما اجازه داده شد که مستقیما به اینجا بیایید، ولى ما سؤال و جوابهایى داریم.» گفتم: «هر چه مىخواهید، بپرسید.» آنها سؤالاتشان را پرسیدند و برنامههاى ادارىشان را انجام دادند و بعد ما راهى مسجد شدیم و دیدیم که جلسه خوبى است و مردم آمادهاند تا از دهه اول محرّم به نحو احسن استفاده کنند.
بعدها دانستیم که یکى از افراد ساواک، مأموریت یافته بود که کلیه بحثهاى ما را گزارش کند. وقتى به شب تاسوعا رسیدیم و صاحبمنصبان شهر از جمله رئیس ساواک هم در مجلس حضور داشت، بنده بحث تند و صریحى را درباره دیدگاههاى حضرت امام و ضرورت مقابله با حکومت مطرح کردم. فرداى آن روز آنگونه که بعدا شنیدم، رئیس ساواک، که به عمق صحبتهاى من دست یافته بود، مأمورى را که براى گزارش کردن حرفهاى بنده فرستاده بود، احضار کرده و به او پرخاش نموده بود که تو چرا گزارش دقیق حرفهاى یزدى را به ما ندادى... خوشبختانه این سخنرانىها در جزیره خارک سبب شد که همه اهل منطقه در جریان مسائل انقلاب قرار بگیرند و حرفها و مقاصد حضرت امام برایشان روشن شود. بعد از آن ما از منطقه خارک هم اخراج شدیم و حق ورود مجدد به آنجا را نداشتیم.